۱۴۰۱ با همه خوبیها و بدیهایش در حال تمام شدن است. خورشیدش بیش از یک سلام به ما بدهکار نیست و از حساب کتاب سالش هم چیز زیادی باقی نمانده.
این بارزترین زیبایی سالهاست که ماندنی نیستند و حتی اگر خودشان هم نخواهند، به حکم او که امضایش پای همه اتفاقات است، بیسروصدا بار و بندیلشان را جمع و پای در مسیر رفتن میگذارند بدون هیچ انقلتی که این سرنوشت محتوم آنهاست.
برخلاف بعضی از ما که چسب شدهایم به زندگی، به آدمها، به گذشته و تاریخ معدوم فراموش نشده و خیال رها شدن، نو شدن و تولد دوباره را نداریم….!
کاش میشد در سال جدید گریبان خود را رها کنیم از یادداشتها، فرمولها، قواعد و بازیهای تلخ که پابند زندگیمان شدهاند و ما را مغموم و آواره کوچههای سرد و تاریک خاطرهها در بخشی از خودمان بایکوت خبری کردهاند و چیزی جز یک تیتر تکراری از ما در صدر اخبار فامیلی نیست که فلانی با خودش هم قهر است چه برسد به دنیای بیرون که پشت دیوارهای خانهاش سالهاست که زمینگیر شده...
کمی با خودمان مهربان باشیم. قرار نیست همیشه خانهمان تمیز باشد و آشپزخانه و کابینتها برق بزنند؛ چه اشکالی دارد یک بار سینک ظرفشویی خالی از ظرف نباشد و خروسخوان صبح از خواب بیدار نشویم، بعد از نماز صبح کمی روی تشک خنک غلت بخوریم و رویاهای شیرین ببافیم.
یک روز آقای خانه بدون خوردن صبحانه و بدون اخم و تَخم سرکار برود، غذایمان بینمک شود و کیک تولدمان مثل همیشه پُف نکند…!
نمیدانم میشود یا نه؛ اما آرزو کردن که عیب نیست...
اجازه بدهید به رسم سالهای گذشته دعا کنم که هر کس قبل از همه با خودش رفاقت کند...
رویاهای قشنگ بسازد و لحظات زندگیاش را زیباتر و شادتر از قبل کند… بدهکار خودش نباشد که بیچاره است کسی که خودش را پشت میلههای دلتنگی، دوری و بدگمانی حبس کرده و دستاویز افکاری شده که پریشانی، تنهایی و در جا زدن در روزمرگیها تنها عایدی آن است..
تصمیم بگیریم که در بهار پیشرو دیوارهای سیاه دلمان را رنگ روشن بزنیم و بدون رودربایستی به دلخواه خودمان موهایمان را رنگ کنیم و اگر دوست نداشتیم به رنگ سال بیاعتنا باشیم و با داشتههایمان حال دلمان را خوب کنیم
که زندگی پیشتاز است و سر هر پیچ بدون کمکردن سرعت روی ریل میتازد و منتظر ما نمیماند که به مسافرهای دیگر برسیم…
خلاصه اینکه اسم خودمان را فریاد بزنیم که یکی از زیباترین کلمههای سال است!