نمیدانم برای شما هم پیش آمده که درست وسط یک ضیافت و مهمانی که همه در حال خوشحالی کردن هستند، وجودتان مملو از غصه شود؟
خودتان را بردارید و به گوشه ای پناه ببرید و در خلوت گونه هایتان را میهمان قطرات اشک نامیمونی بکنید که اصرار دارند، باشند.
شاید در این میان کسی هم بگوید، نگرانی ندارد، اشک شوق است، گریه شادی است؛ بگذارید به حال خودش باشد؛ اما خودتان می دانید که اینطور نیست و می ترسید.
در پارک هستید و احساس خوشحالی می کنید اما به یکباره ورق برمی گردد، مسئله کوچکی را بهانه کرده و گریه می کنید؛ شاید هم هوس برگشتن به خانه.
به اراده و تصمیم خود شما ورق برمی گردد، اندوه بر شادی درونی تان غلبه می کند و شما با رفتار خود بر حضور نابهنگامش مُهر تایید می زنید.
اما چرا؟
چون از بیدار شدن حس ترس در درونتان به خوبی آگاهید.
گریه یک حالت تدافعی است که نشان می دهد چقدر از شرایط موجود می ترسید و نگران هستید
می ترسید از خنده بلند، قهقهه مستانه و شادی کردن در جمع و نگران چشم هایی هستید که به اشتباه فکر می کنید، شما را رصد می کنند.
بارها و بارها خودم را تا پشت میز محاکمه کشان کشان برده ام تا حرف بزند و علت این متفاوت بودنش را به صراحت بگوید؛ اما هیچ وقت آرام نشده ام!
ذهن باید زیبا کار کند که نمی کند.
وصل شده ام به افکار جا مانده از دیروزهایی که چندان دوستشان ندارم و با آنها خلوتم را پر می کنم.
باور کرده ام که خواب گریه و اندوه سبک است و در پس هر خنده گریه ای است .
خوشحالی نمی کنم چون خودم را لایق این حس و حال نمی دانم و به تصور اینکه ممکن است شادی من حس بدی را در دیگران ایجاد کند، به راحتی خودم را از این حس لذت بخش محروم می کنم.
به این فکر می کنم که وقتی مادرم هم سن و سال من بود، مشغول مبارزه با یک بیماری خطرناک بود که جان سالم هم بدر نبرد و خودم را از بودن در بزم شادی محروم می کنم
احساس می کنم با شادی کردن از اطرافیانم دور می شوم، چون آنها شاد نیستند
اما این نگاه به زندگی اشتباه است.
باید زاویه نگاهم را عوض کنم، تغییر کنم تا با شادی بیشتری زندگی کنم.
به قول دوستم.
از یک جایی به بعد باید با واقعیت های زندگی روبرو شویم و از رویاها و افکار آزار دهنده خودمان را خلاص کنیم.
نگران کنترل کردن چیزهایی نباشیم که اختیار آنها با ما نیست، لحظه ها را با دقت و وسواس بیشتری زندگی کنیم.
حواسمان باشد که عمر شادی کوتاه است. یک جا نمی ماند و همواره در گذر است.
بهتر است برای اینکه از قافله با هم بودن جا نمانیم و طعم خوش زندگی را قبل از پایان وقت اضافه مزه مزه کنیم، کمی از ترس های نخ نمای پوسیده فاصله بگیریم و به واقعیت های ملموس و واقعی بیشتر توجه کنیم.
لذت را درونی کنیم و نگران از دست دادن آدم ها نباشیم، اگر قرار به رفتن باشد، هر ترفندی بزنیم موثر نیست و آنکه رفتنی است در راه نمی ماند و دیر یا زود می رود!
دیدگاهها
Really informative article. Much thanks again. Keep writing. Julianne Juan Kellen
Hi there, ditto and thanks for dropping along! Cheers. Frank Lek Blake
Hi there, I enjoy reading through your article post. Pearla Antonius Birkner
There may be noticeably a bundle to find out about this. I assume you made sure nice points in options also. Harriette Alistair Nita
This is exactly what i was looking for, thank you so much for these tutorials Harmonie Webb Lan
I blog often and I truly appreciate your content. The article has really peaked my interest. I will take a note of your blog and keep checking for new details about once a week. I opted in for your RSS feed as well. Frieda Burton Henka
I enjoy reading through and I believe this website got some genuinely utilitarian stuff on it! . Corine Reese Aniweta Tammie Vaughan Pettiford
It is in reality a nice and useful piece of information. I am glad that you shared this useful information with us. Please stay us up to date like this. Thank you for sharing. Ardelia Tristam Volney
Hello there, I discovered your site by way of Google whilst searching for a similar topic, your website came up, it seems great. I have bookmarked it in my google bookmarks. Leslie Alley Dugas
This paragraph provides clear idea in favor of the new visitors of blogging, that truly how to do running a blog. Danyette Nichols Ambrosia
I think this is a real great blog post. Really looking forward to read more. Really Great. Mersey Rocky Crispin
Some genuinely fantastic blog posts on this internet site , appreciate it for contribution. Adiana Ab Cotterell
خیلی عالی بود
از دل بر آمد و بر دل نشست.
“اما این نگاه به زندگی اشتباه است.
باید زاویه نگاهم را عوض کنم، تغییر کنم تا با شادی بیشتری زندگی کنم”
این خودگویی رو خیلی دوست داشتم👍👏👏👏👏
نویسنده
سلام آقا مسعود .
محبت کردید که دست نوشته مرا خوانده و نظر داده اید.
خوشحال شدم وقتی دیدگاه شما را دیدم.
عالی بود
نویسنده
سلام عزیزم ، ممنونم از نگاه سبز شما