بادبادک نامه‌بَر

چند نامه‌ پر از  مهربانی می‌نویسم و در جای‌جای شهر‌جا می‌گذارم.‌ روی نیمکت پارکی که شلوغی‌ِ هر روزش اوازه‌ی شهر است. لابلای کتابی از کتابخانه‌ی معروف که محل نشست‌ و برخاست افراد خاص است. روی میز قهوه‌خانه‌ که دود سیگار و قلیانش روز را مثل شب سیاه می‌کند.

در جیب پالتویی که می‌دانم زیاد پشت ویترین مغازه منتظر خواهان‌ نمی‌ماند. در صندوق پستی خانه‌ای که نزدیک‌ترین محل به دیوارهای متروک خارج شهر است.
روی دفتر یادداشت معلمی که بابا آب داد را به یاد نمی‌آورد.

در کشوی میز پزشکی که سوگند‌نامه‌ی بقراط را نمی‌شناسد و با باقیمانده‌ی نامه‌ها بادبادک درست می‌کنم و به دل آسمان می‌سپارم.

احساس می‌کنم این روزها بیشتر از هر زمان دیگری مردم جهان تشنه‌ی شنیدن نامه‌های محبت‌آمیزند تا مهربانی‌شان را در آینه‌ی نگاه دیگران با صمیمیت بیشتری حس کنند…

دنیا نامهربان شده، ادم‌ها دوست‌داشتن را فراموش کردند و اجازه نمی‌دهند رویاها از پشت پلک‌های نازک کودک فلسطینی بیرون بریزد.

انگار جنگ و کشتار مردم مظلوم و کودکان بی‌دفاع
آخرین هشدار برای انسان‌‌نبودن است!

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *