سلام ای بهترینِ زمین و زمان
سلام ای آقای من
سلام ای جان جهان
انتظار تو انتظار شیرینی است که دوستش دارم
و عشق تو عشق بی نظیری است که مرا بس است
هر بار دلتنگی هایم را مرور می کنم
تو را در حوالی دلم احساس می کنم
هنوز هم به رسم گذشته وقتی در میان غوغای شهر
و در ترافیک نامهربانی محکوم به توقف می شوم
دلم را برمی دارم و با یک پیاله اشک
پشت خانه ات دق الباب می کنم
با اولین شبنمی که گونه هایم را خیس می کند صمیمانه به سراغم می آیی و به رسم میهمان نوازی
ناگفته هایم را از پس دلم گوش می کنی
و من خالی می شوم از تمام حرف ها و کلمات
و از تمام بودن هایی که دوستشان ندارم
وقتی درختان ذهنم خشکیده اند
خودم را به کوچه باغ تو می رسانم
وقتی قرار نیست هیچ نگاهی
زمستان دل ویرانم را گرم کند
تنها و تنها احساس داشتنت آرامم می کند
مژه بر هم نمی زنم، شال و کلاه می کنم
و بر سر سجاده به انتظار یک نگاه، یک توجه
یک حس ناب سر بر زمین بندگی می سایم
تا ناگفته هایم را گوش دهی و آرامم کنی
که من در میان همهمه و شلوغی
فقط با حس بودنت در حوالی دلم
آرام می گیرم
و جانی دوباره مرا در بر می گیرد….
دیدگاهها
درود بر شما زهرا گرامی
بسیار زیبا و با احساس نوشته بودید
بینهایت لذت بردم
چه دلنشین و زیبا و جذاب…
ممنون از این حس خوب!
خانم حاجیزاده عزیز و گرامی
خواندم و لذت بردم. اما چون خیلی دوستتان دارم وظیفهٔ خود میدانم خدمتتان یادآوری کنم صفحهکلیدتان را استاندارد فرمایید تا بتوانید فاصله و نیمفاصله را درست و دقیق درج کنید. در کامپیوتر، کلیدهای ترکیبی این کار را انجام میدهند.
✓ نگفتههایم
×ناگفته هایم
در پناه مهر یزدان سلامت و نویسا و عاشق بمانید