
آدم زیادهخواهی نیستم. همیشه همینطور بودم، هنوزم هستم.با چیزهای بسیار ساده خوشحال میشوم و قند توی دلم آب میشود. یک کتاب. یک شاخه گل، پیاده روی دونفره، بستنی قیفی، تماشای یک فیلم. دل سپردن به موسیقی خاطرهساز، سفر حتی اگر رفتن به شهر بغلدستی باشد،
اما اینبار یهویی، بدون مقدمه و در نهایت ناباوری و غافلگیری که اصلا در رویا و خیالپردازی شبانهام هم به آن نمیپرداختم، دعوت شدم به ضیافت چند ساعته، به مشهد و به دستبوسیِ ضامن آهو در حدی که بار دل زمین بگذارم و حرفهای یواشکیام را به امامی بگویم که مطمئن بودم دستخالی مرا از صحن و سرایش بیرون نمیکند.
از بابالرضاء با قرائت اذن ورود وارد حرم شدم. از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان که ذرهای حال دعا نداشتم. خسته بودم و کسالت چندین ساله امانم را بریده بود، چشمهی اشکم خشک شده بود و در عالم هپروت بودم.
از طرفی به خاطر حال خرابم از آقا خجالت میکشیدم. گوشهای نشستم و چشم دوختم به ضریح، صحن شلوغ بود و جا برای سوزنانداختن نبود.
مردم دردمند در تقلای رسیدن به ضریح و دردودل کردن با آقا سر از پا نمینشناختند. گوشهگوشهی حرم پر بود از صدای شیون و استغاثه و اشک گوهر نایابی نبود که از درکش محروم باشی، اما من شبیه کسی بودم که بیدعوت وارد شده و قرار نبود کسی به استقبالش آمده و به قطرهاشکی میهمانش کند.
کنج ستون نشستم و به حال بقیه حسرت خوردم. هر چه زمان میگذشت بیشتر در خودم مچاله میشدم و کز میکردم تا اسباب دل خجالتزدهام نباشم…
نمیدانم چند دقیقه و یا چند ساعت گذشت که ملتمسانه یواشکی به آقا گفتم” تا حرفمو نزنم. تا گریه نکنم. تا دعا نکنم و تا احساس نکنم که همین دور و بر هستی و حواست بهم هست از جام تکون نمیخورم، پس خودت یه جوری حالمو خوب کن که دلم پر میکشه برای حرف زدن با تو که دلتنگت هستم” غرق در عوالم خودم بودم که صدای ضعیفی توجهم را جلب کرد.
یک نفر با صدای تقریبا بلند زیارتنامه میخواند. در خلوت خودم همراهیاش کردم. بعد از دعا با حالت شیون و التماس زبانحال خودش را که بیشباهت به حال داغون من نبود، نوحهسرایی کرد و من چنان منقلب شدم و بار دل سبک کردم که تا آن روز بیسابقه بود.
چادرم را روی صورتم کشیدم و یک دل سیر با آقا دردودل کردم و با گریهی بیصدایم صدای مهماننوازی آقا را شنیدم، در آغوشش پناهم داد تا بقچهی دل باز نکرده به خانهام برنگردم که آنوقت بیقراری روزوشبم را چارهای نبود…
نائبالزیارهی تکتک شما عزیزان بودم و برای آرزوهای پیدا و پیدایتان صمیمانه دعا کردم.
زیارتتان قبول و دعاهایتان مستجاب
دیدگاهها