دیروز خیلی تقلا کردم تا بنویسم. طبق برنامه ریزی پیش ببرم. اما کلمه ها متواری شدن و دخترم ناغافل از راه رسید و روز من گرچه متفاوت اما بهتر از برنامه ریزی خودم پیش رفت .
این روز نوشت من در مورد خیال زود رنج و بازی گوشم است که هر وقت سودای آمدن و بودن به سرش می زند، باید در کنارش باشم و در دنیایش قدم بزنم وگرنه خیلی زود خاطره بودنش از خاطرم محو می شود!