نمیدانم کدام شیطان در جلدم فرو رفته بود که صبح آن روز نتوانستم به کارهایم برسم. با اینکه بعداز ظهر قرار کاری مهمی داشتم، همچنان روی تخت دراز کشیدم و جز خواندن کتاب و یادداشتبرداری کار دیگری نکردم. تبادل افکار، احساسات و تجربهها با استاد عزیزی که دغدغهی کار فرهنگی_ اجتماعی او را تا …
ادامه ی نوشته پارک خسته
ماه:اردیبهشت ۱۴۰۲
کابوس تکراری
شب از پشت شیشهی اتاقش به او لبخند میزد باد زور آخرش را به پنجره میکوبید و بیسر و صدا راه آشپزخانه را پیش گرفته بود. میرفت تا لابلای پردهی توری سفید چرت کوچکی بزند. صدایی به گوشش رسید. نایی از دل تاریکی و از آن سوی ابرهای سفید و خاکستری که به پوست آسمان پنجه …
ادامه ی نوشته کابوس تکراری