روضهی خانگی که میروم دلم میخواهد سخنرانی هرچه زودتر تمام شود، برسد به جایی که جمع کوچک زنانه با بغضهای پیدا و پنهان به سر و سینه بزنیم و با صدای آرامی که خواب نامحرمان پریشان نشود، زمزمه کنیم، یا حسین غریب مادر، تویی ارباب دل من… در مجلس عزای ارباب گریه میکنم، میخواهم …
ادامه ی نوشته چای روضه
دسته:یادداشت
اخلاق به حاشیه رفته است!
ناداستانی تلخ و یکی از هزاران اتفاقی که هر روز بیخ گوشمان میافتد.
نسبت به آن بیتفاوتیم چون به دیدنش عادت کردهایم…!
خودم و خودش
بعد از یک روز سخت که پشتسر گذاشتم” درد زیادی داشتم” شب طور دیگری مزه کرده برایم، خوش کیفی تکنفره که میخواهم پای سجاده خرجش کنم. خودم باشم و خودش. چادر نمازم را سر میکنم. قرآن کنار دستم و مفاتیح الجنان گوشهی سجادهام. میخواهم زیارت امام حسین را بخوانم، شاید هم دعای “یا شاهد کل …
ادامه ی نوشته خودم و خودش
دیدار یار
از روستا آمده بود. از جوار گل و گندم، چشمهایش بارانی، قامتش خمیده و تنش رنجور بود. دلش از هجوم سیلابی غم و غصه ترک برداشته بود، پر از حرف بود اما نمیدانست از کجا شروع کند و چه بگوید که به دل نازنین صاحبخانه هم بنشیند! تنها بود. آرام و قرار نداشت. روبروی …
ادامه ی نوشته دیدار یار
قصه من
خدا بیامرز مادربزرگم هر وقت قصه تعریف میکرد و از روستا و آبادی پدریاش میگفت، نُقل حرفهایش خانم دکتر جوان و زیبارویی بود که محبوب اهالی بود و بعد از سالها گذرش به آنجا افتاده بود. میهمان ویژهای که هنگام به دنیا آمدن پدرم مثل خواهری دلسوز کمک حال مادربزرگم بوده، بعد از هشت …
ادامه ی نوشته قصه من
شهر وارونه
انگار قرار نیست به این زودیها دامن این شلوغی از کف خیابونها جمع بشه. قرار نیست یه شب خواب آروم داشته باشیم قرار نیست دلواپس رفتوآمد بچهها و عزیزانمون نباشیم… قرار نیست زیر بارون چتر به دست از عرض خیابون رد بشیم انگار هنوز درخت انقلاب تشنه است و نیاز به فداییهای بیشتری داره! …
ادامه ی نوشته شهر وارونه
اعتراض خونین
قصهی جوانان جسور و باهوش ایران زمین است که مطالباتی دارند و برای رسیدن به آن بعضا در زمین خاکی دشمن بازی میکنند چون چمن زمین ورزشی خودشان به نم بارانی خیس است!
پیاده روی پرماجرا
بالاخره شنبهای که منتظرش بودم، از راه رسید و من بعد از مدتها یکجانشینی و تنبلی به پیادهروی رفتم تا به قول کسانی که پیر این راهند، ریههایم را پر از هوای صبحگاهی کنم تا ایده بکری برای نوشتن به ذهنم برسد. اولین انتخابم گریز از پارک محل بود که همیشه خدا پر …
ادامه ی نوشته پیاده روی پرماجرا
شیطنت اسفند
حال و هوای شهر و خانوادهها در اسفند ماه و زنده شدن خیابانهایی که تا دیروز خالی از جمعیت بود و شور و حال خانوادهها برای خرید عید و یکسان نبودن توان مالی افراد و غصههایی که قصه میشوند که شاید دیده و خوانده شوند…!