مرگ زودهنگام

یواشکی و در گوشی آرزویش را گفت. شمع‌ها را فوت کرد و کل کشید و دست زد و با صدای بلند خندید. دور اتاق چرخی زد و فارغ از هر فکر مزاحم دقایقی رقصید.   چاقوی تزئین شده با روبان قرمز را با ادا و اطوار برداشت، لبخندی گوشه‌ی لبش نشاند و برش کوچکی به …
ادامه ی نوشته مرگ زودهنگام