دیروز از آن روزهای طلایی برای من بود طلایی از آن جهت که به یک سفر اجباری، پر از هیجان، استرس، شادی و غم، دعوت شدم. به یک کتابفروشی صاحب نام که پر بود از کتابهایی که من دوستشان داشتم و دلم برای دیدن دوباره آنها تنگ شده بود. آنها هم از دیدن من جا …
ادامه ی نوشته سفر اجباری من